مناجات و استغفار شب قدر با خداوند
مـوعـد دیـدار تو راحت نمیآید به دست طینت پاکـیزه با غـفـلت نمیآید به دست شد شب قدر و همه درهای رحمت باز شد درک امشب بیگمان راحت نمیآید به دست چه کنم شب های احیا هم اگر غفلت کنم وای بر من دیگر این فرصت نمیآید به دست نوبـتی باشد اگر هم نـوبت زاری ماست رستگاری خارج از نوبت نمیآید به دست هرچه به من میدهند از باب خلوت میدهند چیز قابل داری از جلوت نمیآید به دست بیگمان نابرده رنج از گنج ها بیبهرهام روضۀ رضوان که بیزحمت نمیآید به دست هرکه با تقوا شود نزدت گرامی میشود تا نـباشـم بـنـده شـأنـیت نمیآید به دست شکر نعمت نعمتم افزون کند با این حساب تا نباشد سجدهای نعـمت نمیآید به دست هرچه فرصت داشتم با دست خود سوزاندهام مهلتی دیگر از این بابت نمیآید به دست گریه غـسل تـوبۀ هر دیـدۀ آلـودهای ست تر نشد چشمی اگر همّت نمیآید به دست شیعیان مرتضی مثل خودش با غیرت اند بیولای مرتضی غیرت نمیآید به دست از ازل روزی رسانم حیدر است و رزق من بی نگـاه ویـژۀ حضرت نمیآید به دست حال خوش، توفیق اشکِ بر شهید کربلا جز شب جمعه شب رحمت نمیآید به دست تـشنههای سیم و زر آخـر نفـهـمـیدند که با جسارت کوهی از ثروت نمیآید به دست چه به روزت پنچۀ شمر لعین آورده است؟؟ یوسف خوش چهره گیسویت نمیآید به دست |